گزارش مددکاری یک زندانی....

پرواز و سقوط
گاهی می شود آنقدر بدوی که زانوهایت زوق زوق کند و درد از سرپنجه هایت مانند سوزن تیز بالا بیاید و تا مغز و استخوانت تیر بکشد...
آنقدر دویدم که افتادم ولی راه فراری نبود. عباس پسر 19 ساله، من بودم آن پسری که آرزوها داشتم برای پروازی به سمت خدا، منی که حال، زانوهایم از فرط دویدن دیگر تا نمی شود...
گویی چرخ فلک جوری دانه دانه به نابودی پروازهایم کمر بست که دیگر کمری برای ایستادن نماند و مجری این طرح پدرم بود. من عاشق درس خواندن بودم و این تنها راه برای پرواز از آن بدبختی بود. آن روزی که صدای پدرم گفت از فردا دیگر نباید به مدرسه بروی، خواهرت ازدواج کرده و تو باید کار کنی و جهیزیه اش را فراهم کنی، من، رویاهایم را خاک کردم و تسلیم پدر شدم. چاره دیگری نداشتم شروع به کار کردم و جهیزیه خواهرم را فراهم کردم. بسیار عصبی و بی حوصله بودم و در همین احوالات یکروز من مجبور به درگیری و دعوا شدم...
عباس طی یک درگیری ناموسی به دو سال زندان و پرداخت 120 میلیون ریال دیه محکوم شده بود، با اینکه کمترین نقش را در این درگیری داشته است. پس از بررسی شرایط پرونده توسط خانم امجدی، مشخص شد عباس بدلیل کم تجربگی و تعصب روی خواهرش درگیر این ماجرا شده است. با پیگیری خانم امجدی و صحبت مداوم با قاضی پرونده و شاکیان و نظر به اینکه عباس به حسن اخلاق و جوانمردی در محل معروف است، حکم زندان بخشیده شد و مبلغ دیه نیز به 60 میلیون ریال کاهش پیدا کرد. این مبلغ توسط دو تن از حامیان موسسه که تمایل به آزادی زندانی داشتند، پرداخت و از زندان رفتن عباس جلوگیری بعمل آمد. لازم به ذکر است عباس اکنون با عبرت از این ماجرا تعهد داده است که هرگز سبب بروز چنین مشکلاتی نشود.

با سپاس فراوان از تمامی حامیان و همراهان همیشگی موسسه...